نمای بالای آرمگاه سعدی شیرازی
سرزمینمان، ایران، از دیرباز مهد علم و فرهنگ و ادب بوده و در همه ی اعصار،اندیشمندان، شعرا،علما و عرفای مشهوری را به خود دیده است. این بزرگان در طول زندگی خود، آثاری بی نظیر را خلق کرده و یادگاری هایی ارزشمند از خود به جای گذاشته اند؛ یادگاری هایی که پس از گذشت چندین سال، هنوز هم در سراسر دنیا از ارزش خاصی برخوردارند و منبعی معتبر برای بسیاری از مطالعات تاریخی، فرهنگی و ادبی به شمار می روند.
سعدی، نامی آشنا برای همه ی ساکنان این سرزمین کهن است؛ شاعری که آوازه ای جهانی دارد و اشعارش در جای جای دنیا شنیده می شود. این مرد بزرگ ایران زمین، تاثیر بسزایی بر زبان فارسی داشته و بسیاری از ضرب المثل های امروزی این زبان، از نوشته های او اقتباس شده اند. این شاعر در زمان حیاتش به شهرت قابل توجهی رسید و نامش به واسطه ی سفرهایی که به اقصی نقاط جهان داشت، بر سر زبان ها افتاد. حالا پس از گذشت بیش از هزار سال از درگذشت او، عاشقانش برای همنشینی با وی و تفکراتش بر سر مزار این شاعر، حاضر می شوند تا یادش را گرامی بدارند و از فضای خاص آن استفاده نمایند.
برای بازدید از مقبره ی این شاعر بزرگ باید راه شیراز را در پیش بگیریم که یکی از دیدنی ترین شهرهای این دیار است و زیبایی هایش هر کسی را حیرت زده می کند. شما هم کوله بارتان را ببندید و با ما راه این شهر را در پیش بگیرید تا به بازدید از آرامگاه سعدی برویم که امروزه با نام سعدیه شناخته می شود.
*حوض ماهی
در سمت چپ آرامگاه و حدود ۲۰ متری غرب آن، حوضی قرار دارد که شکل داخلی آن به صورت هشت ضلعی استو زیربنایی در حدود ۳۰٫۲۵ مترمربعدارد. این حوض به حوض ماهی شهرت دارد و با ۲۸ پله به صحن آرامگاه متصلمی گردد. گفته می شودکهسعدی نزدیکِ زاویه(۱) خود، حوضچههایی از سنگ مرمر ایجاد کرده بود که آب در آنها جریان داشت و شستشو در این آب، به ویژه در شب چهارشنبه سوری، جزءرسومات و باورهای مردم شیراز بوده است. مدتی پس از ساخت آرامگاه سعدی، از آب تنی در این حوض جلوگیری شد و دیگر به آب آن دسترسی نداشت. امروزه در فاصله ی حدود ۱۵۰ متر از آرامگاه، محلی وجود دارد که آب بر روی زمین جاری می شود و به کوچه حمام سعدی شهرت یافته است. مردم برای برآورده شدن خواسته های خود به این مکان می روند و تنی به آب می زنند.
در حال حاضر، این مکان از ساعت ۱۲ ظهر روز چهارشنبه سوری تا ساعت ۲۴ به آب تنی دختران و زنان اختصاص دارد و از ۲۴ تا ۸ بامداد متعلق به مردان و پسران است. جمعیت زیادی در این ساعات به کوچه حمام سعدی می آیند و مردم معتقدند این آب، مشکلات و گرفتاری ها را حل می کند. گاه نیز نامه ای برای حضرت امام زمان در آب می اندازند و حاجت و مشکل خود را مطرح می سازند.
مردم از گذشته، بر این باورند که این آب، سحر و جادو را باطل می کند و مشکلات ناشی از آنها را هم برطرف می نماید. معمولا کشاورزان، یک ظرف از این آب برمی دارند تا در مزارع خود بریزند و با دفع حشرات مضر، محصول بیشتری را به دست آورند.
باور دیگر مردم درباره ی آب سعدیه، این است که اگر لباسشان در این آب شسته شود، دیگر بیماری به سراغشان نمی آید و اگر بیمار شوند به راحتی شفا می یابند. در گذشته مردم در این محل جمع می شدند و آش نذری که در فارس به آن "دیگ جوش" می گویند، می پختند و از صبح تا شب به شادمانی می پرداختند. آنها بر این باور بودند که یک ماهی قرمز در این آب است که یک حلقه طلایی در بینی دارد و در آب بالا و پایین می پرد. به همین دلیل هیچ کس در این محل ماهی نمی گرفت تا مبادا این ماهی افسانه ای را شکار کردهو بد شانسی را گریبانگیر خود کند.
کاشی کاریهای داخل حوض ماهی نشانه های زیادی از سبک سلجوقی دارد و در سال ۱۳۷۲ توسط استاد تیرانداز، کاشی کاربنام شیراز، طراحی و توسط میراث فرهنگی اجرا شده است. بر فراز حوض ماهی یک نورگیر به شکل هشت ضلعی دیده می شودو دو نورگیر چهارضلعی نیز در طرفین آن قرار دارند. پیش از این در این حوض به نیت برآورده شدن حاجت، سکههایی توسط بازدیدکنندگان ریخته می شود اما از آنجا که این حوض دیگر آب ندارد، چند وقتی است که مردم سکههای خود را در حوض دیگری می اندازند که در ادامه به تشریح آن می پردازیم.
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی
بیت شعری است از سعدی که روی در ورودی آرامگاه او نوشته شدهاست. هوای عصر است و باد خنکی از طرف کوه فهندژ میوزد و بوستان سعدی در دستم است و وارد باغ میشوم. کتاب را ورق میزنم و به روزگاری فکر میکنم که سعدی دامنۀ این کوه نشسته شعر گفتهاست، عاشق شدهاست و در این خانقاه که امروزه آرامگاهش شده، روزگار میگذراندهاست. خانقاهی که در قرن هفتم هجری توسط خواجه شمسالدین محمد صاحبدیوانی، وزیر معروف آباقاخان، به مقبرهای تبدیل شد و به مرور بنا رو به ویرانی رفت، به طوری که در قرن دهم اثری از آن باقی نماند. روزگار چرخید تا اینکه کریمخان زند، عمارتی باشکوه بر فراز قبر شیخ شیرازی بنا نهاد.
عصرهای شلوغ شیراز از ترافیک پارامونت و عفیفآباد و پاساژهای پر هیاهویش میتوان به سعدیه پناه برد. در فضایی آرام بهدور از همۀ صداها و روزمرگیها، میشود اندکی سعدی خواند، فالودۀ شیرازی خورد و به ماهیهای حوض سعدی غذا داد.
پلههای حوض ماهی را پایین میروم. در عمق دهمتری قناتی وجود دارد که آب زلالی روان است و ماهیهایی که سرمست از این فضا در آب میچرخند. آن طور که "ابن بطوطه" نوشتهاست، در سالهای ۷۲۵ و ۷۴۸ سعدی این حوض هشتضلعی را ساخت و بعدها برای تجدید و بازسازی بنا این حوض کاملأ از بین رفتهاست.
در سالهای قبل از بازسازی بنا هر سال صدها نفر در چهلمین روز سال در محوطۀ جلو آرامگاه سعدی جمع میشدند و آش نذری میپختند که در فارس "دیگجوش" مینامند و از بامداد تا شب شادی میکردند و بر این باور بودند که یک ماهی قرمز که یک حلقه طلایی در بینی دارد، در آب بالا میپرد و میرود. ماهیهای این آب، مقدسند و هیچ کس حق صید آنها را ندارد.
لب حوض مینشینم و به کاشیکاریهای حوض ماهی خیره میشوم. کاشیکاریهای داخل حوض ماهی که به سبک سلجوقی است و توسط استاد کاشیکار "تیرانداز" طراحی شده. رقص ماهیها ناخودآگاه مرا به یاد شعر سعدی و روزگار پرماجرایش که به قول خودش همچون موی زنگی شده بود، میاندازد:
ز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد / نهنگ آن به که با دریا ستیزد...
کف حوض سکهها میدرخشند. هر کدام نشانۀ آروزیی بوده که سرازیر این آب زلال شدهاست. مردم شیراز و اطراف، باورهایی خاص نسبت به حوض ماهی دارند و عدهای بر آنند که صاحب این آب، امام حسن، امام سوم شیعیان است. گروهی دیگر معتقدند، اگر دختر یا پسری دست و روی خود را با این آب بشوید، بخت او باز میشود و به خانۀ بخت میرود.
قاسم، پیرمردی که به قول خودش تمام موهایش را در آرامگاه سعدی سفید کردهاست، میگوید: "قدیمها که هنوز آرامگاه جدید را نساخته بودند، هر سال روز چهارشنبهسوری مردم میآمدند اینجا، آبتنی میکردند و با جامی که به جام "چهلکلید" مشهور بود، روی سر خود آب میریختند و اعتقاد داشتند که شفابخش است. الآن هم که آبتنی توی آب اینجا ممنوع شده، مردم بیرون از آرامگاه خودشان را به آب میزنند. برنامهشان هم این طور است که روز چهارشنبهسوری زنها و دخترها از ظهر تا نیمهشب شنا میکنند و از ساعت ۱۲ شب تا هشت بامداد نوبت پسرها و مردان است".
قاسم انگار دیگر توان ایستادن ندارد. روی نیمکت کناری مینشیند و ادامه میدهد: "داستان در مورد این حوض و این آب زیاد است. مثلأ در گذشته فکر میکردند که این آب سحر و جادو را باطل میکند. و کشاورزهایی بودهاند که میآمدند یک پیاله آب از این حوض در جوی آبی که با آن مزرعهشان را آبیاری میکردهاست، میریختند تا دیگر محصولشان را آفت نزند. یا مثلأ مردم میآمدند، لباسهایشان را توی آب میشستند. فکر میکردند که اگر لباسشان در این آب شسته شود، دیگر بیمار نمیشوند."
قاسم به زمین خیره میشود، پوزخندی میزند و سرش را تکان میدهد و میگوید: "معجزۀ سعدی بوستانش است. شفای سعدی و بیرون آوردن از جهل، گلستانش است"
حامد کیوانی هستم جاذبه های شیرازمعرفی میکنم
زندگی نامه شوریده شیرازی
محمد تقی ملقب به فصیح الملک ، فرزند عباس به سال 1236 - 1274 هجری -در شیراز دیده به جهان گشود . وی در هفت سالگی بر اثر بیماری آبله بینایی خود را از دست داد . از دوران کودکی قریحه شاعری و هوش و حافظه عجیبی داشته است
علوم را از راه گوش کردن فرا میگرفت و شب و روز برای تکمیل معلومات ومحفوظات خود میکوشید .
فرصت الدوله شیرازی که با وی معاصر و معاشر بوده در آثار عجم می نویسد :
جناب شوریده نام نامیش حاجی محمد تقی ، لقب گرامیش مجد الشعراء مولدش شیراز است . با وجودی که دست قضا سر انگشت بر چشم جهان بینش گذاشته و سر پنجه قدر مردمک دیده اش را از حیله بینائی عاری داشته واز بدایت شباب تا کنون همواره به کسب فضایل و تحصیل معارف و تکمیل اخلاق همت گذاشته با اکابر معاشرت و مصاحبت گزیده تا جامع کمالات صوریه و معنوی گردیده در گفتن هر گونه از اشعار قادر است
وی چون از نابینائی خود سخت افسرده و شوریده حال بود تخلصش را نیز شوریده انتاخب کرد
شوریده در سال 1270 - 1309 هجری - به دربار ناصر الدین شاه قاجار راه یافت و از طرف آن شهریار ادب پرور و شاعر دوست نخست به لقب مجد الشعرائی و سپس به لقب فصیح الملکی ملقب گردید
شوریده در انواع شعر طبع آزمائی کرده و نزدیک به 15هزار بیت شعر سروده که شامل قصیده ، قطعه ، رباعی و ماده تاریخ است .
شوریده در سال 1305 - 1345 هجری - در شیراز در گذشت و در مقبره خود که قبلا در جوار مزار سعدی تهیه دهی بود به خاک سپرده شد
هرچه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من هرچه بری ببر مبر سنگدلی به کار من
هرچه هلی بهل ، مهل پرده به روی چون قمر هرچه دری بدر ، مدر پرده اعتبار من
هرچه کشی بکش ، مکش باده به بزم مدعی هر چه خوری بخور ، مخور خون من ای نگار من
هرچه دهی بده ، مده زلف به باد ای صنم هرچه نهی بنه ، منه دام به رهگذار من
هرچه کشی بکش ، مکش صید حر که نیست خوش هرچه شوی بشو ، مشو تشنه به خون زار من
هرچه بری ببر مبر رشته زلف مرا هرچه کنی بکن ، مکن خانه اعتبار من
هرچه روی برو ، مرو راه خلاف دوستی
آرمگاه شوریده شیرازی
مسافران وبازدیدکنندگان رامشاهدمیکنید
جاذبه های دیدنی شیراز
من حامدکیوانی هستم درشهرشیرازدرشهرشیرازمتولدشدم وبه پدیده عکاسی آشنای زیادی دارم و یکی از علاقه من به عکاسی بسیارزیاداست
پیشنهادمن به شماازکودکان خودتان بیشتردرجاذبه های تاریخی عکس بگیرین
و ما را هم بی نظیر نذارین؟
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
شعرهای زیبای سعدی
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
وگرنه سیل چو بگرفت،سد نشایدبست
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
“اشعار سعدی“
شعرهای سعدی
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
شعرهای سعدی
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
شعرهای سعدی
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
“اشعار سعدی”
شعرهای سعدی
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت میگوید
بندهام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
شعرهای سعدی
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
“سعدی“
مارادنبال کنید ماراهم درشبکه اجتمایی خودتان دعوت کنید
یک شیرازی هستم معرف گرجاذبه های شیرازشهرشعر
تایک روزدیگه شمارا به خدا میسپارم
تاریخ عکاسی 1397/02/10/دوشنبه
- جمعه ۱۴ اردیبهشت ۹۷ ۱۹:۲۰ ۴۳۲ بازديد
- ۰ نظر